۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

از کتاب تربیت اسلامی(حائری شیرازی)

قلب و عقل انسان که راکب انسانیت اوست

زندانی می شود

مقتول می شود

محدود می شود

اما خائن نمی شود

طالب دنیا نمی شود

مردان حق چگو نه اند؟

ان ها را میتوان کشت

میتوان زندانی کرد

میتوان بند بندشان از هم جدا کرد

اما نمیشود ان ها را خرید

مثل انبیا که کشته شدنی هستند

اما خریده شدنی نه

این فطرت انسان است قلب عقل و نور اوست

چراغ را میتوان خاموش کرد

و برقش را قطع کرد

اما او نمی تواند پخش کننده تاریکی باشد

فقط میتوان رویش را پوشاند که روشنایی اش پخش نشود

در وجود انسان چنین نوری هست

(وبلاگ نویس برای چلچراغ های در بندمان شب و روز دعا می کند)

و ارزو دارد که اگر ذره ای نور خدایی در وجود زندانبان باقیست

بخود اید

قبل از اینکه دست خدا از استین مردم بدر اید

ان روز دور باد

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

رضای مردم

هر چند که رای را تو خود ساخته ای

باران بلا بر سر ما ریخته ای

چون در طلب رضای مردم ایی

جز نفرت خشم تو ز مردم نایی!

دریغا

دریغا قدر این مردم ندانستی

دریغا قدر این شوق و شعور

مردمان
این دیار سرد گشته زاتش نیرنگ و افسون را ندانستی

دریغا زندگی را در سیاهی در فریب خلق

در اوارگی و بز دلی

در حمق و در کوته دلی

تو جستجو کردی

دریغا قدر رای مردمان را تو ندانستی

رویش لاله ها

الله و اکبر را این شب ها چه غمگین میخوانی

از پس پشت پنجره ات

تو که در سی سال پیش انچنان شادمانه و با قدرت بر باlم بانگ میزدی

حالا چه شده؟

نمی توانی در پشت پیری پنهان شوی

باید به جبران ان خطا

صدایت را واضح تر

گام هایت را استوارتر

و قامتت را بر افراشته داری

دجخیم پالان عوض کرده است

ولی تواو را از پس این سالها خوب می شناسی

قداره و رولور و چماق

حربه های کهنه شده ایست

حالا با سیمایشان تحمیق می کنند

و با مهر و تسبیح و سجاده راه می بندند

گلهای نیلوفرمان در مانداب این زمانه

اسفالت خیابان ها را رنگین کرده است

و گل های لاله اینبار نه در جبهه و در جنگ با صدامیان

که بر روی قیر های داغ تهران خواهد رویید