۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

روح یک ملت

اینک روح یک ملت است که به درد امده است

اینک زخمی ناسور دهان گشوده است

اینک امواج ناپیدای امید در فضایی تهی سر بر اورده است

اینک بلطف ریا و دروغ پرده های حجب یکی یکی دریده میشوند

و پس از اینهمه چه خواهد ماند؟

پس از اینهمه درد

ایا زایمانی طبیعی خواهد داشت این مادر؟

یا با سزارینی سریع بچه و جفتش و شاید مادرش

دو باره به تاراج خواهند رفت؟

تارهای عنکبوت چنان سخت بر دست و پای این ملت ستمدیده

تنیده شده است که


مجبور است با دست و پا زدنی سخت شگفت

از پیله ان بدر اید

در این روزگار که فواره ظلم بنهایت رسیده است

واجگونی ان حتمی است

حالا به چله ای یا به چله هایی

همچنان که در 30 سال پیش چنان شد

از لای و لجن این مرداب

گلهای نیلوفر ابی

در ابهای این سرزمین خواهند شکفت

و ملتی نجیب نفس تازه خواهند کرد

این گلهای تازه شکفته

خبر را از نسل قبل شنیده است

کمی تحمل باید

و تدبیر

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

قطره ای از اقیانوس انقلاب

دیروز در متینگ انتخاباتی خاتمی بودم

اوه

چه شور و هیجانی

یاد راه پیمایی های قبل از انقلاب افتادم

البته در حد قطره ای از اقیانوس

ان روزها ما مثل همین جوان های دیروزی

با شور و شوقی

و با اخلاصی و با اشتیاقی باشکوه تر

خیابان ها را در می نوردیدیم

دیروز نیز چیزی در هوا بود

در نم نم باران و در نگاه جوانها

که ان روزهارا بیادم اورد

خدا کمکشان کند

و از نسل ما عاقلانه تر عمل کنند

راه درازی در پیش داریم

شاید اینبار قرار است

سبزی درختان پر شکوفه

سبزی علف های باران خورده

سبزی دریاهای ابری و طوفانی

سبزی دلهای تازه روییده از امید یک ملت

و سبزی شالی از جنس حریر

بدادمان برسد

خدا را چه دیدی

شاید اینهمه سبزی توانست

بر اسکناس های پشت سبز فایق اید

ولو از جنس سنگ پای قزوین باشد!ان ان چرکهای کف دست اسکناس ها

دعای خیر ما نسل اولی ها بدرقه راهتان

فرزندانم

ما که ارزو بدل ماندیم

شاید شما بتوانید این همه پلشتی و دروغ را از این سرزمین کهن بزدایید

پس فعلا مراقب سبزه های کنار جو باشیم

چه انها هنر مندند

و رسم عاشقی را میدانند

ولی رسم ریا و دغلبازی را نه

کمکشان خواهیم کرد

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

ان من دیوانه تو!

ان من دیوانه تو



ان من دیوانه من



ان من دیوانه او



مرغ باغ ملکوت است



که در پشت قفس حبس شدست



اگرش هر روزی



اب و نانش بدهی



اندکی عشق نثارش بکنی



بحریمش تو تجاوز نکنی



تو بحرف دل خود گوش کنی

اندک اندک دلت ارام شود

بشود مرغ غزل خوان

اندک اندک دل تو شاد شود

فرزندم

راز اندوه تو ای باد صبا

راز ان اندوه تو

شاید ز جنسی دیگر است

راز اندوه جدا افتاد ن انسان از او

راز دور افتادن از عشقی حقیقی

بر خدای مهربان

راز ان اندوه را بر گویمت جان دلم

در وقت دگر

همزبانی گر تو میجویی و کم یابی

جنس مرغوبش ز جنس مادر است!

یه اس ام اس دیگه

کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت

اندکی بهتر نوشت

کاش میشد پشت پا زد بر تمام زندگی

داستان عمر خود را

گونه ای دیگر نوشت

خدا

در نور ماه و در برکه ای کهن

متصور است

در تموج اب

در پرواز پروانه ها و دربوی محبوبه شب

متصور است

در عطر یادها
در ته اقیانوس ها و در مرجان های عمق اب

متصور است

در عمق هستی

در رقص دائمی ذرات

متصور است

در خلائ کوانتیک

روزی که مادرها شاعر می شوند

و ان چگونه روزیست؟

روزیست پر از ترس

روزیست پر از غصه

و نیایش بدرگاه خدا

که نکند فرزندش تصمیمی عجولانه بگیرد

قلم بکناری افتاده در طی سالیان

بروی کاغذ می رود

و نصایح مادرانه از طریق قلم

به دلبندش می رسد

و از ان روز ببعد است که

قلم بیکار نمی نشیند

خوب نوشتن را فرع و فقط نوشتن

احوال دل خود را نوشتن

اصل می داند

و چیز غریبی در این میانه اتفاق می افتد

از طریق همین نوشتن که ابتدا از سر بی کسی و اضطرار بود

نوشتنی که گاه اهنگین و گاه بی اهنگ و عجولانه است

و یکریز

ادمی نو متولد میشود

با ایده هایی نو و با منشی نو

و اگر بخودش فرصت می داد

شاید

شاعری نو

شاید