۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

روزی که مادرها شاعر می شوند

و ان چگونه روزیست؟

روزیست پر از ترس

روزیست پر از غصه

و نیایش بدرگاه خدا

که نکند فرزندش تصمیمی عجولانه بگیرد

قلم بکناری افتاده در طی سالیان

بروی کاغذ می رود

و نصایح مادرانه از طریق قلم

به دلبندش می رسد

و از ان روز ببعد است که

قلم بیکار نمی نشیند

خوب نوشتن را فرع و فقط نوشتن

احوال دل خود را نوشتن

اصل می داند

و چیز غریبی در این میانه اتفاق می افتد

از طریق همین نوشتن که ابتدا از سر بی کسی و اضطرار بود

نوشتنی که گاه اهنگین و گاه بی اهنگ و عجولانه است

و یکریز

ادمی نو متولد میشود

با ایده هایی نو و با منشی نو

و اگر بخودش فرصت می داد

شاید

شاعری نو

شاید

۳ نظر:

ملانقطی گفت...

سطر بیستم: "منشی تو"؟

فضل الله تاری گفت...

چه موجودات عجیبی هستین مادرها!
تنها نقطه های امید هستی هستین.

anoosheh گفت...

I LOVE YOU