۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

اندر حکایت بیرون امدن از قشم و باقی قضایا

امدن از قشم به بندر عباس
برای خودش حکایتیست
گفتند هوا خرابست و قایق تند رو نیست
باید با لنجهای زمان جنگ جهانی دوم به بندر عباس بر می گشتیم
سالن ترمینالی را در نظر اورید با 400 نفر مسافر نگران
درها که باز میشونددری دو متری
همه می خواهیم با هم از در عبور کنیم
بجز تعدادی ادم فرهیخته که عقب ایستاده اند
ما با بار بندیلمان از در عبور می کنیم
محشر کبری
مواظبیم که کسی یک میلیمتر از ما جلو نزند
دو باره در محوطه جلو لنج هستیم
اینبار هجوم در جلو راه باریکیست که
ما را بعدها به ان راه خواهند داد
مانند علامت از وسط باز شده لای کتابها شده ایم
جلو صف ما ادمهای قانون شکن عجول هستیم
و اون خط باریک وسط ادمهای درست درمان
و قانع به حق خودشان
باز در جلو صف غوغاییست
همه می خواهیم از روی هم عبور کنیم
با ساکها پلاستیک های پاره جار جرخه ها
تعجب می کنیم اینهمه پا جلو راه چرا هست
بعدا که روی عرشه ولو شده ایم
انگار نه انگار ما همان ادمها هستیم
برای هم پرتقال پوست می کنیم
و به هم لبخند می زنیم

هیچ نظری موجود نیست: