۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

یکی بود یکی نبود(ادامه)

در مسیر دویدن در زمین فوتبال گفته شده

دو باره سر و کله اضطراب و افسردگی و..... داشت پیدا می شد که اینبار هوشیاری و نشانه ها را می شناسی

و حواست هست که به این حالات ناخوش رو ندهی و از پی چاره بر ایی و دست به دامان دکتر که اون کلکی که دفعه قبل

در هجوم این امواج از تو خواسته بود انجام دهی و تو طفره رفته بودی و دارو را انتخاب کرده بودی

حالا یادت دهد

و دکتر خردمند چنین گفت

تو فرض کن اون صدایی که در مواقع رنجوری و کج خلقی به سراغت می اید و موعظه ات می کند و کلافه ات میکند

و دم بساعت سر و کله اش پیدا میشود و شماتت می کند و نق میزند که مثلا فلان کار را کردی فلانی رنجید

و بهمان حرف را نزدی بهمانی رنجید

را بصورت خانمی در نظر مجسم کن که هر روز سر یک ساعت معین با هم قرار ملاقات می گذارید

پس ایشان طبق قرارتان می ایند و سر ساعت هم میروند تا روز دیگر!

قرار شد اسم ان خانم همان موقع گذاشته شود که خانم هاویشام از اعماق ذهن خودشان را رساندند و جا خوش کردند

و اینچنین شد برای حدود دو ماه همنشین بودن با خانم هاویشام و سر کله زدن های ما وبلاگ خانم متولد شد

خدا بداد همگی برسد

باشد که مفید فایده باشد

۲ نظر:

tAli گفت...

:x

anoosheh گفت...

cheshm be rahe khanoome Havisham hastim. hanooz ke posti roosh nabood.gharare ke sard o neghneghoo o badkineh bashe?