۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

یه عالمه غم

در سلول عزلت و تنهایی

در پس دیوارهای دروغ

ودر پناه دیوار بلند حاشا

در پس هزاران سال تجربه

تجربیاتی گرانقدر

از هیتلر و موسلینی و چنگیز

خدایا چنگیز نه

که او تیغ رویارو میزد

ابن ملجم و شمر هم نه

که انها طفلان معصومی بودند

در این زمان سبع

این را رهگذر فضولی سر یه چار راه گفت و زود رفت(با اجازه شاملو)

می باید همان اول

خیلی زودتر از اینها

ان توپولوی شاد

نامه اعمالش را سرود خوان

در سیما میگفت

قبل از اینکه

یه عالمه غم تو چشای شادش خونه کنه

(حالا کیه که اینا روباور کنه؟)

این را چند رهگذر دیگه سر یه پیچ تند گفتن و

محکم سر جاشون وایستادن

۲ نظر:

ف. گفت...

با اعتراف کردن موافقم زیرا :اگر مخاطبان سیما آنقدر ناآگاه اند که این حرف ها را باور میکنند ،هنوز زمان فدا کردن جان و مال و زندگی برای آنان فرا نرسیده .
هنوز باید زنده و سالم ماند و کارهای ابتدایی تری انجام داد.
بیهوده نباید بها پرداخت

ناشناس گفت...

موافقم با ف