۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

نقاب

مدت زمانی طولانی
به اندازه عمر مفید یک ادم
من خودم نبوده ام
فکر می کرده ام که بی نقابم
در حالیکه
نقابی ضخیم از ملایمت و مدارا
از خود گذشتگی الکی
کار و کار و کار
بر روی خود واقعی ام
کشیده بوده ام
درست نمی دانم چرا
از یک ادم ماجراجوی پر شور
سالیان متمادی
یک حرف گوش کن عوضی
یک سربراه بی خاصیت
ساخته بوده ام

۵ نظر:

ناشناس گفت...

اگر این طور بود نمیتونستید الان مثل یک آتش فشان تازه باز شده این طور فوران نمایید !.خاموش بودید
گویا سالها پنهانی پر میشده اید.

ناشناس گفت...

ایشان بیشتر شبیه جویباری آرام و روان در نخلستانی سر سبز هستند تا یک "آتش فشان تازه باز شده".

ساکن یک حباب نشکن

Talieh گفت...

جویبار ارام و روان اگه یه مانع جلوش سبز بشه که ندونه میشه برش داشت اونوقت جم میشه تا...

ناشناس گفت...

.... اونوقتکه تازه تبدیل می شه به برکه آبی زلال و "روح انگیز"، خوشگوار و فرح بخش. سبزه های کنارش سر سبزتر میشن مرغزاری درست میشه پر از گل و بلبل مرغابیا با جوجه اردکاشون غوطه میخورند درش - حظی می برند از پاکیش. خلاصه اینکه "باغ گلشنی" میسازد در دل کویر.

آتشفشان افسوس! با دلی پر از گدازه و آتش، بالا که آورد هر سبزه ای را سوزاند هر پرنده ای را پراند.

قدر زلالی آبها را بدانیم و نخواهیم سرسبزی اطرافشان را فقط برای پیچاندن طفلکانمان در سیاهی و گرفتن عکسی یادگاری برای دل بردن یاری در دیاری. :)

ُس.ی.ح.ن

Talieh گفت...

مامان ناشناس تو حباب فش میده )))):