۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

وسوسه توت

توت های شیرین تازه رسیده

در این شهر دور افتاده

وسوسه می کنند

در کوچه باغ ها که راه میروم

توت های سفید و شاه توت ها

مرا به قانون شکنی وادار می کنند

گناه کبیره

زنی که باید فقط به نوک کفشهایش نگاه کند

تا به خانه برسد

توت رسیده بر سر شاخه ها دیده

و گناه بزرگتر و نا بخشودنی

ای داد

توت ها را هم چیده و خورده

چکنم دست خودم نیست

خوابهای من اینجا تعبیر می شوند

همیشه خواب توت شیرین میدیده ام

که خودم از درخت می چینم

چه دوره زمانه ای شده

در مللا عام

یک زن؟

این را زنی میگوید و زود بداخل خانه اش میرود

و در را و چشم هایش را می بندد

و اینهمه در کوچه باغهای تنهایی است که

گنجشکها هستند و البته خروسی نیز در دور دست

قوقولی قوقو می کند

۱ نظر:

Unknown گفت...

سطر 19: "در مللا عام"؟!