توی وحشی را سالیان متمادی رام کرده بودند
اهلی شده بودی
نا جور مانند همه اهلی ها
به هیچکس نه نمی گفتی
با خودت قهر بودی
و از خودت بدت می امد
زمانی رسید که دیگر خودت را نمی شناختی
انگاه بود که افسارت را پاره کردی
خود واقعیت بدر و دیوار میزد
تا از این تن اهلی شده برهد
من از من میگریخت
تا خودش را نجات دهد
مانند نوای موسیقی که در چاهی عمیق نواخته شود
من دوست داشت ملودی زیبایی باشد
در صحراها و کوه ها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر