۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

شبی از شبها

من شبی باز از ان کوچه گذشتم(با اجازه فریدون!)

دل من تنگ شد از بهر نگاهت

در سکوت ان شب

یاد تو باز بدادم برسید

خش خش برگ بزیر پاها

هوهوی باد توی گلبرگا

نغمه ای دور از پنجره ای

و نسیمی که برایم اورد

اشک حرمان

همراه با شکر و سپاس

که دگر باره گذشتی

تو از ان کوچه

و در یادت بود

انهمه خاطره

و یاد عزیز

هیچ نظری موجود نیست: