۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

در اندرون من پیرزن

در اندرون من پیرزن ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
در دلم شوری هست
در دلم نوری هست
که ندانم اسمش
رسم او چیست
کجاست؟
از کجا می اید
بکجا میخواهد برود؟
دشت و صحرا با انهمه زیبایی
کوه ودریا
با ان عظمت
بهر این نور کم است
شور را اتش این
شیدایی
اتش طور کم است

هیچ نظری موجود نیست: