۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

با یاد تو

با یاد تو من سفر می کردم

در خیال سوار بر اسب سفیدی بودم

اسب سفیدم انچنان می تاخت

که خیال من به او نرسید

و من و یادت بزمین خوردیم

فهمیدم که اسب من تاختن نمی داند

فقط یورتمه می رود

هیچ نظری موجود نیست: