۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

دخترم خواهرم مادرم


یادت می اید قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را؟
تو چون سیل در خیابانها جاری می شدی
با بچه ای و بچه هایی به بغل
با یک ندا با یک فرا خوان
ابگوشتت را صبح زود بار می گذاشتی
سبزی خوردن هم که دیشب اماده کرده بودی
تا راه بر هر بهانه ای بسته شود
فکر می کردی خدا هم اعلام همبستگی کرده است
چون در روزهای راه پیمایی هوا افتابی میشد
نه از برف و یخبندان باکیت بودو نه از جلو گلوله نشستن
بجرات می گویم خیل زنان راه پیما از مردان بیشتر بود
میخواستی خا نواده ات را از شر بی ایمانی نجات دهی
می خواستی بنیان خانواده را مستحکم کنی
بچه هایت از امنیت برخوردار شوند
مزه ازادی را بچشی
طنز روزگار را ببین
حالا نماینده های خودت در مجلس
دارند با اقایان چانه می زنند که
برای اینکه شوهرت سختش نشود
اجازه تو برای همسر دیگر گرفتن لازم نیست
خواهرم به اشپز خانه برو و ابگوشتت را بپز
و خوب پیاز داغش را زیاد کن
تو رو چی به این حرفهای زیادی
ارام بگیر و حرف زیادی نزن
تاریخ را اقایان می نویسند

۱ نظر:

Talieh گفت...

منم آبگوشت با سبزی خوردن میخوام.