۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

ات و اشغالای درون

در کتابها می گویند بدرون خود بروید و خودتان را بشناسید

بسیار متین

ولی چه کسی باید برود

انکه می رود کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

او کیست؟

و درون کجاست؟

ایا شاعر او را یافته است؟

بارانی باید تا سراپا ما را شستشو دهد

شفافمان کند

همه ات و اشغالای درونمان را

که اینهمه سال حملشان کرده ایم

این ور و انور برده ایم

در خود انچه را که واقعی نیست

بدور اندازیم

کودکیهایم را باران شسته و شفاف می بینمش

ولی بزرگسالی و حالا کهنسالی

امان از کهنسالی

با درونی گرانبار

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوست می داشتیم که بارانی شفایمان دهد تا در جهانی که آکنده از درد و رنج است سرمست شویم، همچون آهویی خرامان در شاهراه جهانی مملو از عشق یله شویم.
دوست می داشتیم تا دوستمان بدارند نه آنکه به دورمان اندازند ولی هم اکنون که در این دل بی رنگمان دیگر چیزی جز ننگ تنهایی حس نمی کنیم، همچون آت و آشغال های جهانی که پر است از، دنگ دنگ زنگ های شکننده این زندگی پر از التهاب تا چیزی را که واقعی نیست دور ریزیم.
امان از کهنسالی با دل لبریز از درد و درون متلاطم چون اقیانوسی از رنج ها.
لذت بردم خانم. با درونی گرانبار و دریایی از محنت بدرودها...