۱۳۸۷ دی ۲۹, یکشنبه

ادامه سریال

من که در ان اسمان پر ستاره بس سفر کردم

من که با ان بادهای پر غبارداغ تابستان گذر کردم

مه اسفند را ما پیشواز اییم

قدم در ماه فروردین گذاریم

چه فصلی خوشتر از ایام تابستان

چه ماهی خوشتر از مهر و دبستان

چه ایامی گرامیتر ز ایام شباب و

خواندن شعر و ترانه

درس خواندن در بهاری عاشقانه

زمان بی غمی و شور و شیدایی

سفر با اسب رویاها

سفر با قهرمانهای کتاب و

قهرمانیها

دگر بیدار باید شد

صبح است و طلوع افتابی دیگر است و

ببایدچای شادی دم کنیم و باز روز از نو

۱ نظر:

ناشناس گفت...

روز از نو روزی از نو.
شنبه زاده شد.
یکشنبه الله اکبر در گوشش خوانده شد.
دوشنبه زن گرفت.
سه شنبه ناخوش شد.
چهارشنبه دم مرگ گرفت.
پنجشنبه مُرد.
جمعه دفن گردید.
این زندگی مااست، خانم دکتر...