۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

کبوتر خیال


به 30 سال پیش فکر می کنم سال 56 57
اوایل انقلاب
هوا چقدر لطیف شده بود
برادری را میتوانستی تعریف کنی
قانون ادمیت برشهرها حاکم شده بود
پیت های نفت بصف شده بودند
ولی کسی جایشان را عوض نمی کرد
در راه بندانی اگر پیش می امد
جوانی خرد سال یا پیرمردی
بچشم بهم زدنی گره را وا میکرد
دلها بهم نزدیک بود
مردم با هم مهربان بودند
ما دوست داشتیم رنجها را برای خودمان بر داریم
تا شادی ها بین مردم تقسیم شود
کجا را اشتباه کردیم؟
ما که همه چیزمان را به داو گذاشته بودیم
می دانستیم چه نمی خواهیم
ولی
نمی دانستیم چه می خواهیم و چگونه
ازادی استقلال
مفاهیمی کلی و کشدار
مفاهیمی تعریف نشده و جا نیفتاده
نسل ما با زاییدن موجودی عجیب الخلقه
جز معذرت خواهی از جوانانمان
چه کار دیگری میتواند برایشان بکند؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خط 16 "به داو" ؟!