۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

باز هم برتولت برشت

مناجات دهقان با گاو از یک اواز دهقانی مصرقدیم
ای گاو بزرگ خیش کش ملکوتی
ارام باش صاف شخم بزن
جان من شیارها را در هم مریز
تو پیش می روی ای رهیاب هوی
ما خم شده ایم تا علوفه ات را خرد کنیم
اکنون ارام باش و علوفه ات را بخور ای نان اور گرانقدر
و به هنگام خوردن در اندیشه شیارها مباش بخور
برای اغلت ای نگهبان خانواده
عرق ریزان الوارها را بر دوش می کشیم
ما در مکانی مرطوب می خوابیم و تو در خشکی
دیروز سرفه می کردی ای پیشگام محبوب
ما از خود بی خود شدیم
نکند که می خواهی
پیش از بذرافشانی سقط شوی ای سگ ملعون

هیچ نظری موجود نیست: