۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

متون کهن

صحنه اول حدود چهل و اندی سال پیش

دخترانی ارمک پوش در حیاط بزرگ دبیرستان بصف شده اند

معلم ادبیاتی که شعارش این بود

بیست مال خداست

می خواهد برایشان انشایی بخواند

انشایی که به ان بیست داده است

انشایی تخیلی و دخترانه که بعضی از عباراتش را از فروغ مانند

تولدی دیگر یا از فریدون توللی بعاریت گرفته است

صحنه دوم

مدیر دبیرستان بعد از کلی فکر کردن

گفته است

من این انشاء را در متون کهن جایی خوانده بوده ام

از خودش نیست و معلم بی خود شلوغش کرده است

و اون دختر هم لابد بی خود از خوشحالی گریسته است

هیچ نظری موجود نیست: